امروز : جمعه 103 آذر 2 ، 10:2 عصر
سزا نباشد آنکه دانشمند نیست، خوشبخت شمرده شود و آنکه مهربان نیست، ستوده به شمارآید . [امام صادق علیه السلام]
جامانده ای از قافله شهدا *3*


 بابام میگه :درسته که من مثل اونا نبودم ولی آخه من جلوی دوستام آبرو داشتم کار بجایی رسیده که حتی روم نمیشه عکساشونو نگاه کنم وقی میرم گلزارشهدا از شدت شرم از دور و با فاصله بهشون سلام میدم درد دل میکنم ازشون خواهش میکنم التماسشون میکنم تا بین منو خدا وساطتت کنن آخه اونا که مثل من بی آبرو نیستن اونا پیش خدای خودشون آبرو دارن بیشتر از همه غصم از اینه که تمام پس اندازای رو  که مربوط به اون دوران و روزای بعد از جبهه که تو بیمارستان بودم یا بعضی از مشکلات جسمی که داشتم همه را خرج کردم دیگه چیزی ته کیسم نمونده لاآقل شما دوستان برایم دعا کنید شاید شرمنده ازاین دنیا نرفتم
واقعا بابام جق داره / میدونی چه احساس بدی که ببینی اینهمه از دوستات عقب افتادی هرچند من فکر نمیکنم که بابای مهربونم از رفقاش فاصله گرفته چون هنوز با یاد و خاطره اون روزا و رفقای شهیدش زندگی میکنه / هنوزم که سالها از جنگ گذشته درد پای گلوله خوزدش اذیتش میکنه
بعد این همه سال  هنوز از سرفه های پی در پی و مشکلات تنفسی و پوستی شدید رنج می بره
البته وقتی که خیلی حالش بد میشه و ما نگران میشیم و مادرم براش گریه میکنه
صدامون میکنه میگه بچه ها دلتون آب نمیدونید چه کیفی داره زیر اکسیژن رفتن و خارش شدید بدن !
ما از ضعف شدید بابا میفهمیم که حالش خیلی خوب نیست و فقط برای آرامش ما این حرفا رو میزنه
مادرم اکسیژنو جلوی دهانش میگیره و منو داداشم ابوالقاسم  با برس سیمی پشت بابا رو میخارونیم واز شدت خارش همه بدن بابام خونی میشه یه لحظه که به مادرم نگاه میکنم میبینم قطرات اشک از گونه هاش جاری و لبخند میزنه تا نکنه بابام بفهمه که داره گریه میکنه





کلمات کلیدی : سرافرازان، برادر جانباز علی اکبر محمدزاده، کربلایی 110